نگار خانمنگار خانم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

نگار خانمي

سفر به کیش 10-93/11/7

1393/12/12 14:10
نویسنده : ماماني نگار
382 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستای عزیزم

من رفتم سفر، ببخشید که یک کم مامان و بابا رو اذیت کردم البته اذیت که نه فقط دوست داشتم برای خودم راه برم و بدوم و بازی کنم اما خوب مامانی میگفت خطرناکه و بنده خدا باباجان هم مجبور بودم همش من رو کنترل کنه یا بغل نگه داره خوب بعضی وقتها هم خسته میشدم دیگه و یک کم فقط یک کم غر می‌زدم. چشمک

از روز سه‌شنبه 7 بهمن‌ماه می‌خواستیم بریم کیش. البته پرواز شب‌مون خیلی تأخیر داشت و نگارجان حسابی خسته شده بود و بی قراری میکرد. ناگفته نمونه که کل فرودگاه و سالن ترانزیت رو دور زد. توی نمازخونه استراحت کرد و غذا خورد ولی خوب خسته شده بود دیگه. قرار بود ساعت 7 پرواز کنیم ولی به دلیل تأخیر هواپیمایی محترم کیش ایر پرواز ساعت 11:40 دقیقه انجام شد. تعجب

اینم عکسهای نگار خانم از سفر به کیش

من و داداشی، خسته و هلاک

ای جان من فدای پسر و دختر سراپا نمکم بشم محبت

ببینید از خستگی چقدر لپ‌هام گل انداخته. ساعت نزدیک یک شب

محیط بیرونی بانک گردشگری شعبه میش

کشتی یونانی و من در محوطه کنار ساحل

کم مونده خودش رو بندازه توی دریا

دارم از فضای پایین قایق کف شیشه‌ای ماهی‌هایی که توی دریا هستند رو می‌بینم. البته بیشتر نگاهم به دوربینه. میخوام از دست داداشی بگیرمش.

آخ جون شن بازی با داداشی

من و داداش حسابی داریم لذت میبریم از سفر و حضور کنار ساحل. البته افتاب شدیده و هوا یکم گرمه ولی لذتبخش

سه چرخه سواری با داداش خیلی عالی بود. خیلی دوست داشتم. اصلاً هم سرم گیج نمیرفت و دوست داشتم دائم دور بزنیم و سرعت هم زیاد باشه

خوب وقتی برای خودشون شام عجیب و غریب سفارش میدن، من طفلک مجبورم فقط شیر بخورم زیبا

رستوران دامون (پاساژ دامون)

جان من، عاشقتم

ممنون از داداش گلم که من از آفتاب محافظت میکنه (بوس بوس بوس)

قبلاً اسمش عینک آفتابی بود. البته خداروشکر ضدضربه اش رو خریده مامانی

نیماجان برام حباب درست میکرد و منم میگرفتمش و باهاشون بازی میکردم. کنار ساحل روز آخر خیلی خوش گذشت

 

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نگار خانمي می باشد