عكسهاي من در آتليه
سلام دوستان، ببخشيد كه مامانم با تأخير اينجا مطلب ميذاره آخه خيلي سرش شلوغه. توي خونه كه اصلاً بهش اجازه نميدم به كامپيوتر دست بزنه. مگر اينكه سر كار وقتش آزاد بشه و فرصت كنه يه سري به وبلاگ من بزنه
براي روز سهشنبه 93/3/6 كه روز مبعث حضرت رسول اكرم (ص) بود قرار آتليه گذاشته بوديم و ساعت 10 صبح با مامان و بابا و داداشي رفتيم آتليه. خيلي عكسهاي قشنگي انداختم ولي ديگه آخراش خسته شده بودم تازه با اينكه وسط كار اونجا يه چرت كوچولو هم زدم و استراحت هم كردم ولي خوب خسته ميشم ديگه آخه كوچوام من. بالاخره عكسهام آماده شده و زحمت كشيدند و برامون آلبوم درست كردند. هم من و هم داداشي. امروز ماماني ميخواد چند تا از عكسهاي همون آلبومهامون رو بذاره تو وبلاگ من و وبلاگ داداشي. به نظر خودمون كه خيلي قشنگ و خوب شده.
البته اين عكس داداشي و من مال چند وقت پيشه ها، كه به اين آلبوم اضافه كردند. مال كوچولوييهامونه
من و عشقم (داداش خوشگلم)
من و باباي قشنگم (بابادان «باباجان»)
خوشگل مامان
فرشته مهربون
خوشگل مامان- ماشاا...
اوممممم
اينجا معلومه من خسته و عصبانيام ها
جيگر مني، زندگي
دندونهام رو ببينيد
قشنگه عكسم نه!!
خيلي عكسهام قشنگ شده بود. همه عاشقم شدند.